تعطیلات تابستان برای ما به پایان رسید البته تقریبا چون دیگه من باید دائم برم سرکار و پارسا هم دائم مهد کودک البته پارسا  یک کم تنبل شده و باید به سختی بیدارش کنم و به زور ببرمش

امروز 29 مردادماه مصادف با 52 ماهگی گلپسرم هست انقدر شیرین کاری داره که واقعا بعضی را یادم می ره ثبت کنم گاهی اوقات خیلی عاقل می شه و گاهی هم خیلی شیطون واقعا یک وقتهایی درمونده می شم که باید چیکار کنم البته پارسا بیشتر از بابارضا حساب می بره و گاهی من را اذیت می کنه و حرف گوش نمی ده

تعطیلات امسال را می شه گفت ماه رمضان که واقعا ماه سختی بود به خاطر گرمای هوا و طولانی بودن مدت زمان روزه داری. پارسا اواخر تیر ماه بود که مریض شد و تمام دهان و گلوش آفت زد طوری که زبونش کامل سفید بود خیلی بد بود اتفاق بد دیگه که داشت تو حیاط بازی می کرد سرش شکست و بخیه خورد 

اش نذری که پارسا خیلی کمک کرد

افطاری دانشگاه در رستوران رضا شمرونی کیلان

تو ماه رمضمان چند باری فیروزکوه و گدوک رفتیم که عالی بود و عید فطر هم رفتیم رشت پیش دوستان عزیزمون و رفتیم تالش سورتمه که بسیارررررررررررر خوش گذشت

فیروزکوه و دست بابا رضا که شاتوت خورده و پارسا از سرما لباس گرم پوشیده

آبشار ویسادار که خیلی زیبا ولی ترسناک بود و سورتمه که خیلی خیلی خوب بود

ساحل زیبای قوروق در تالش

شیرین زبونی های پارساطلا:

وقتی کاری می کنم که خوشش نیاد می یاد سریع می گه معذرت خواری کن تا ببخشمت

بچه کوچولویی دستش را بسته می گه این چیه می گم اتل بسته شکسته می گه باطل چیه

تو باغچه هندونه درامده می گه من هندونه کاشیدم میشه برام سبزی بکاشی

همیشه برنامه گلاموز را نگاه می کنه می گه مامان اس ام اس داده به گلاموز من می خوام تقدیم بشم به اونجا

ماه رمضان پارسا می گفت اگه چیزی بخوری سفیدیش می ره منظورش زبونش بود که سفید شده بود

مهمون می یاد می گه من باید میوه تعظیم کنم یعنی تعارف کنم


پارسا هم رای داده و حتی برگه تبلیغات هم داره هم خودش و هم مسیحا خودش نقاشی کشیده

بازیهای پارسا جون

عکسهای عروسی پسرعمم و ببعی تزیین شده با لباس